شازاده کوچولوی مامی و ددی

امتحانام تموم شد

شازده کوچولوی من، امتحانام تموم شد. همه رو خوب دادم جز تحلیل آماری که خیلی خیلی بد دادم امتحانش رو. اما ددی قراره با استادم صحبت کنه و نمره مو بگیره. بهر حال مهم اینه که حالا که امتحانا تموم شده می تونم کل وقت آزادم رو بزارم برای تو پسری من، مثلاً دیشب بعد از مدتها وقت کردم برات قصه بخونم و تو چقدر ذوق کرده بودی و کلی با تکون خوردنت نشون می دادی که خوشحالی. جالب اینه که دیروز که امتحانام تموم شد با خوشحالی و راحتی که بالاخره امتحانام تموم شد و راحت شدم تا رسیدم خونه، رفتم و روی تخت دراز کشیدم و تا اومدم چشمامو ببندم تو پسری شروع کردی به دست و پا زدن. یعنی از چهار طرف داشتی وول می خوردی، انگاری که شنای کرال می رفتی و فهمیدم تو هم از ذوق من ، ...
9 تير 1393

اسباب کشی مامان جون اینا

پسری من یکشنبه باباجون اینا اسبا کشی کردن خونه جدیدشون و به هم نامردا اصلاً نگفتن و شب که اسباب کشی تموم شده بود مامان جون زنگ زد و گفت که اسباب کشی کردن. من و ددی هم سریع خودمون رو رسوندیم و کلی غر زدیم که چرا به ما نگفتین که کمک کنیم !!!! بعدش دایی فرزاد و ددی رفتن با ماشین خرت و پرت هایی که مونده بود رو با خودشون بیارن و منم ناچاراً شب رو موندم خونه مامان جون اینا. البته فرداش صبح ساعت 8.30 امتحان منابع انسانی داشتم که نخونده رفتم سر جلسه متاسفانه ... اما مامانی بخاطر پاقدم ماه تو امتحانمو کلی هم خوب دادم. عجیب بود واقعاً اما خوب دادم. مامان جون میگه " تو چون بارداری خدا کمکت می کنه" و واقعاً هم همینطوره عزیزم. دیروز بعد ا...
3 تير 1393

بدون عنوان

شازده کوچولوی ناز من ، پسر گلم این روزها خیلی روزهای خوبین. با اینکه امتحان دارم اما اصلاً تو حال و هوای امتحان نیستم چونکه فکر و ذکرم تویی پسری من، همش تو خیال تو زندگی می کنم و منتظر حضور گرمت هستم عشقم. چهارشنبه دو تا مهمون چینی داشتیم شرکت، مستر چن و مستر لی. بعد از بحث های کاری در مورد تو صحبت کردیم. مستر چن می گفت که چینی ها خیلی به خوش یمن بودن سال اسب اعتقاد دارن، می گفت اگه قصد بچه دار شدن یا ازدواج داشته باشن خیی ها ترجیح میدن که توی سال اسب این کارو انجام بدن. در یک کلمه همش می گفت که متودین سال اسب lucky هستن و کلی بهم تبریک گفت که تو سال اسب بدنیا میای. می گفت متولدین سال اسب خیلی آدم های موفقی میشن و مثل اسب چابک و زیبا با س...
30 خرداد 1393

گیلاس

پسر گلم این روزها فقط دلم می خواد گیلاس بخورم. یه آبکش پر از گیلاس می ذارم جلوم و تا آخرشو می خورم. اوه اوه که چقدر می چسبه. ددی هم که رفته بود سبزوار امتحان بده از اونجا گیلاس خریده بود و با خودش آورده بود واسم. آخی فکرشو بکن این همه راهو بخاطر شازده کوچولو و مامی با آورده بود تا زنجان که ما بخوریم و .... عجب گیلاسهایی ... هر کدومشون به بزرگی یه گوجه سبز و به خوشمزگی عسل. وااااای چقدر چسبید. همشو خودم خوردم، یعنی من و تو تنهایی ... الآن توی هفته 27ام هستی شازده کوچولوی من. چون مامان جونی و بابا جونی سرشون خیلی شلوغه و مشغول کابینت و رنگ و ... خونه جدیدشون هستن، وقت نمی کنیم بریم برات خرید کنیم پسری من اما دیگه یواش یواش باید شروع...
27 خرداد 1393

امتحان دارم

شازده کوچولوی من مامی و ددی این روزها امتحان دارن. ددی که صبح تا شب درس می خونه آخه درسهای دکتری واقعاً سخته اما برای من درس خوندن مکافاتیه. عزیزم با وجود تو نه میتونم نشسته درس بخونم، نه درازکش. کلی سعی می کنم که بخونم درسام رو اما با وجود تو و سر کار رفتن خیلی برام سخته، فقط دلم می خواد بخوابم اما باید هم سر کار برم، هم درس بخونم و هم مواظب تو باشم. خلاصه کلی سخت شده برام. دیروز اولین امتحانمو دادم. خیلی خوب بود. با اینکه نخونده بودم اما دست استاد درد نکنه که سوالاش واقعاً آسون بود. درس مدیریت استراتژیک پیشرفته داشتم و استاد واقعاً شرمنده کرده بود . حالا اگه همونطور هم تصحیح کنه که محشر میشه واقعاً. مامان جون میگه پاقدم توئه که امتحانم ...
25 خرداد 1393

جشن دو رقمی شدن انتظار

شازده کوچولوی من، امشب خونه مامان جون مهمون بودیم که جشن دورقمی شدنت رو بگیریم. دایی فرزاد هم یه کیک کاراملی خوشگل گرفته بود و روش نوشته بود دورقمی شدنت مبارک.!!! می گفت فروشنده اولش که گفتم روی کیک چی بنویسه تعجب کرد و فکر کرد اشتباه شنیده، دوباره پرسید "چی بنویسم؟" بعد که دایی فرزاد دوباره تکرار کرده آقای فروشنده با کلی تعجب روی کیک رو نوشته و با چشای گرداونو تحویل داده. فکر کن... حق داشته بیچاره. عکس کیکت رو برات میذارم که کلی هم خوشمزه بود. کلی هم عکس گرفتیم عزیزم. حالا که وارد هفته 26 ام شدی کی دارم ذوق می کنم آخه خوندم که توی این هفته می تونی گریه کنی، باورت نمیشه عزیزم چشام پر شد و گریه کردم و ددی مهربون بغلم کرد و توی اح...
22 خرداد 1393

شازده کوچولوی دو رقمی مامی و ددی

شازده کوچولوی من امروز دو رقمی شدی، یعنی شمارش معکوس دو رقمی به دنیا اومدنت شروع شد. 99 روز دیگه میای بغل مامی ایشا... گلم. دیشب ددی می گفت: " 99 روز دیگه یه خانم پرستاری از اتاق با یه پسر تپل مپل میاد بیرون و میپرسه "بابای این بچه کیه؟" و منم با افتخار میگم "منم" اونوقت می گیرمش بغلم و کلی بوش می کنم شازده کوچولوی نازمونو" چه تصورات قشنگی داره ددی ازت پسری من. کلی ذوق کردم و اشک توی چشام جمع شد. واقعاً اونروز چه روز قشنگیه عزیزم و چقدر لذتبخشه حتی تصورش. پسری من امروز مامان جون از تهران برگشت. خونه دوستشون گوهر با خاله زری مهمون بودن و کلی بهشون خوش گذشته بود. با هم رفتیم آپارتمان جدیدشون که دایی فرزاد مشغول...
19 خرداد 1393

شازده کوچولوی فوتبالیست

شازده کوچولوی من این روزا همچین تکون می خوری که نگو. حالا دیگه تکونهات رو از روی لباسم می تونم ببینم. یه دفعه شکمم میپره بالا. وای که چه هیجانی داره و ناخودآگاه می خندم و فوری ددی رو صدا می کنم تا اونم بیاد و تکون های تو رو ببینه اما تا ددی میاد تو آروم میشی و اصلاً خودی نشون نمیدی. نمی دونم چرا ناز می کنی برای ددی. پسرکم انگاری جو جام جهانی تو رو هم گرفته آخه انگاری که توی شکم مامی داری توپ شوت می کنی و فوتبال بازی می کنی که هی لگد می زنی. تازه فکر کنم گاهی اوقات کله هم میزنی. الهی من فدای تکون خودنات بشم گلکم. سعی کن زیاد گل بزنی و برنده بشی   ...
14 خرداد 1393

اسم پسر گلم

پسر گلم چند وقتیه که فکر مامی و ددی درگیر انتخاب یه اسم خوشگل برای شما شازده کوچولوئه. از اونور هم دایی فرزاد می خواد مجوز بگیره برای مغازه و منتظره که مجوز رو به اسم تو شازده کوچولوی ما بگیره آخه می خواد اسم تو رو روی مغازه بگذاره. مامی و ددی فعلاً 4 تا اسم انتخاب کردن "شهراد" ، "هیراد" ، "مهراد" و "نیکان" اما هنوز نتونستیم تصمیم بگیریم که کدوم به شازده کوچولوی ما بیشتر میاد. مامان جون میگه شهراد چون قراره شهریور بدنیا بیای و شازده کوچولوی ما هستی اما من هنوز نمی دونم ... ددی هم که گفته هر چی من بگم و اصلاً کمک نمی کنه خلاصه فعلاً مشغولیم پسملم. این روزها خیلی توی دلم تکون می خوری وروجکم، کلی وول...
13 خرداد 1393